یادداشت لیلا امانی به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی
کتاب آنقدرها در روزهای زندگیام جاری بوده است که انتخاب بهترین حالتی که کتاب برایم زیبا و دلنشین بوده، کمی مشکل است. گویی اگر یکی را بنویسم بحث دیگری باقی میماند. کتاب همیشه توی خانه ما بوده. پدرم عاشق کتاب و فیلم است. ساعتهای زیادی را با هم درباره کتاب و فیلم حرف میزنیم تا دیدگاه خودمان را به اشتراک بگذاریم. اگر میان خاطرات کودکی قدم بزنم میتوانم از ساعتهایی بنویسم که شباهنگام در تاریکروشنای خانه به همراه خواهرها و برادر مینشستیم تا پدر برایمان داستان و قصه بخواند. هیجان همراه شدن با داستانهای قدیمی نقطه شروع زندگی من با داستان بوده است.
نوعی از داستان را در سالهای ابتدایی میان کتابخانه مدرسه پیدا کردم. شیفتگی خاصی نسبت به داستانهای آقای مهدیآذریزدی داشتم. بعد هم داستان خُمره از هوشنگ مرادی کرمانی در کانون پرورشی، سکوی پرتاب من به سمت رمان کودک و نوجوان بود.
در واقع کسی قبول نمیکرد یک دختر ده ساله چرا باید سعدی بخواند یا اینکه برود سمت کتابهای مرجع کتابخانه عمومی. اما استقبال مربی کانون پرورشی خانم بابایی از نحوه خواندن من بسیار برایم دلنشین بود. اینکه منعی را در مسیر خواندنام قرار نداد. اشتیاق درونی خواندن همیشه نیازمند تشویق است حتی در شصت سالگی هم لذت خواندن وجود دارد. لذت حرف زدن درباره کتاب. چیزی که امروزه در جامعه ما محذوف شده، اشتراکگذاری خواندن کتاب است. وقتی امر خواندن کتاب حذف شد، انسانها از گفتوگو خالی شدند برای همین ترجیح میدهند ساعتهای طولانی در فضای مجازی غرق شوند تا یادشان برود گفتوگویی وجود داشته است.
شاید بتوانیم پاتوق خوانش کتاب را در محلهها و خانهها احیا کنیم تا انسانها بیشتر با یکدیگر حرف بزنند و از بیماریهایی که روان انسان را تهدید میکند، نجات پیدا کنیم.
شیفتگی نسبت به دنیای کتاب همیشه برایم وجود دارد. کشف ناشناختهها و نگرشهایی که هر نویسنده نسبت به دنیا و جهان پیرامون خود دارد، آغازگر شیفتگی نسبت به کتاب است. ساعتهایی که مطالعه میکنم، زمان کمرنگ میشود گویی دیگر مفهومی به نام گذر زمان وجود ندارد. کشف ارتباط معنایی بین کلمات و سطرها و اتفاقات داستانی یک کتاب، بهترین لذت معنایی را به همراه دارد. نوشتن کتاب هم نوعی لذت مکاشفهای را داراست. اینکه در دنیای خیالی ذهنام، شخصیتها در چه مکانی هستند، چه میخورند، چه تفکری درباره زندگی دارند. لذت مکاشفه گونهای است که هر بار کتاب جدیدی مینویسم برایم در شکل جدیدی احیا میشود.
دنیای ماورایی نوشتن نه حدی دارد نه مرزی. دنیایی که ذهن فراتر از جسم میرود تا به حقایق زندگی دست پیدا کند. انسانی که خویشتن را از لذت کتاب محروم میکند همیشه میخواهد جای آن را با چیزهایی پُر کند که ظاهر زیبایی دارند اما باز هم ذهن او را قانع نمیکند برای همین دایم در جست و جوی امر و شیئی ظاهری است. اگر فقط این نکته را بپذیریم که ذهن انسان بیشتر از ظواهری که زندگی مدرن را دربرگرفته، در جستوجوی معنای زندگی در حقایق است، فاصله میگیریم و آنگاه میتوانیم آرامش خاطری را برای وجود خودمان رقم بزنیم. وقتی آرامش خیال به وجود بیاید لذت و شیفتگی نسبت به کتاب معنا پیدا میکند.
به قلم نویسنده کتاب «راز گاروالا عطرساز»
دیدگاه خود را بنویسید