کتاب«سلفی با خرابکار» نوشته طاهره مشایخ، روایت نوجوانی کنجکاو به نام یونس است که در پی مواجهه با عکسی در نمایشگاه و شباهت مرد در عکس با یکی از اقوام مادریش، تلاش میکند راز این شباهت را دریابد.
- سیامک لباسش را که پر از پفک و خرده چیپس بود میتکاند روی سروکله من: «چی بگم والا. حتما آشنا ماشناتونه؟ همسایه قدیمی. فامیل مامیل. رفیق مفیق.»
نمیتوانم جلوی خندهام را بگیرم: «سیامک میامک! میشه تو فعلا نظر مظر ندی تو این موضوع پوضوع. فقط گوش بده.»
- مامانخان همیشه میگوید: «آدم باید زبان به دهان بگیرد و شتر گلو باشد. یعنی قبل از گفتن چیزی خوب به حرفش فکر کند، حسابی مزه مزهاش کند، اگر مصلحت و بجا بود، آن وقت به زبان بیاورد. چه اصراریه همه چیز رو جار بزند.» راست میگوید آنقدر خودش تودار و باسیاست است که من خیلی توی چشمش هستم.
- راحیل با خون روی تخته وایت برد مینویسد: «قایقی میسازم. میروم از اینجا تا دریاکول.» تختم مثل صندلی شده. دستم را از پشت بستهاند. لوستر مامانتاجی بالای سرم تکان میخورد. داد میزنم. گلویم میسوزد. آدمهای هرکول و قهرمانان کشتی کج هر کدام یک قاب عکس وحشتناک دست گرفتهاند و برای خودشان رژه میروند. دست دراز میکنم قاب را بگیرم، میبینم بالای ساختمان بلندی ایستادهام و نزدیک است بیفتم. آن قدر داد و فریاد میکنم که گلویم میسوزم. تشنه هستم.
- یارو حرف میزند. سوال و جواب میکند. از دوست ناباب میگوید. از اینکه کوچکتر از من بوده که اولین سیگار به لبش خورده و زهرماری هم بعدش. من اما انگار زبانم را بریدهاند. لبم خشک شده. لام تا کام حرفم نمیآید. ایکاش مشکل منم دوست ناباب بود. ایکاش مشکل سیگار و دود بود. من خودم نوه ناباب شده بودم.
- «ول کن بابا یونس. اینا همه بازی مازیه. این یارو برا خودش رفته ژست روشنفکری بگیره، حالش کشیده یه سلفی ملفی هم با خرابکارها و شکنجهگرهای ساواک بگیره. والا اگه یه مونوپاد هم داشت دیگه سلفیش تکمیل میشد و میذاشت تو اینستاگرام.»
یونس در نمایشگاه عکسهای انقلابی، تصویر مرد شکنجهگری را میبیند که شبیه اقوام مادریش است. او کنجکاو میشود تا راز پشت عکس را دریابد. تاج الملوک مادربزرگش قاب عکسی از پسر شهیدش در خانه دارد که بسیار به تصویر مردی که در عکس نمایشگاه دیده، شبیه است. کنجکاوی او و سوالش از مادرش در این رابطه به جایی نمی رسد، همه او را از کنجکاوی در این رابطه منع می کنند همین امر او را حریص تر می کند.....
شما میتوانید با دریافت این کتاب از طاقچه آن را به صورت ایپاب در دستگاهتان مطالعه کنید.
طاهره مشایخ، در تاریخ دوازدهم فروردین ۱۳۵۴ در شهر تهران به دنیا آمده است. تحصیلاتش را در رشته مترجمی زبان و سپس ارشد زبانشناسی ادامه داده و از سال ۸۲ تاکنون به صورت مدعو در دانشگاه مشغول به تدریس است.
در سالهای اخیر احساس کرد نوشتن را دوست دارد و به طور جدی پیگیر شد.
از جمله سوابق نویسندگی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- چند باری مطالبش در مجلههای داستان همشهری و ناداستان چاپ شد.
- تألیف کتاب زنان دات آیتی، نشر سپیدرود، سال ۹۳
- رتبه اول داستانک در جشنواره شوق وصال، ویژه شهید سلیمانی، سال۹۸
- چاپ داستانک در مجموعه جهانمرد، نشر صریر، سال ۹۹
- چاپ دو داستان کوتاه در مجموعه هِلو برادر، نشر معارف، سال ۹۹
- رتبه اول استانی در جشنواره ادبیات داستانی بسیج هنرمندان گیلان و راهیابی به مرحله کشوری
- رتبه سوم جشنواره شعر و داستان انقلاب در بخش رمان نوجوان، سال۹۹
دیدگاه خود را بنویسید